روی زیبا نتوان داشت نهان پیوسته
خاصه رویت که به روحست و روان پیوسته
زلف از دست بدادیم و ز دل خون بچکید
گویی آن زلف رگی بود به جان پیوسته
آبم از دیده روانست و خیال قد او
همچو سرویست در آن آب روان پیوسته
ابروان همچو کمان داری و مژگان چون تیر
وز پی عربده تیرت به کمان پیوسته
بار دیگر بگزند دل ما میکوشی
ای به رغم دل ما در دگران پیوسته
در شگرفان حرکاتیست که آتش خوانند
در تو آن هست و دو صد فتنه به آن پیوسته
اوحدی نام بر آورد به نیکو سخنی
تا که نام تو شد او را به زبان پیوسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روان گرد درت اشک روان پیوسته
به فلک بی تو مرا آه و فغان پیوسته
در چمن چون ورق عارض و رخسار تو نیست
گل سرخ این همه بر سرو روان پیوسته
تا لبم پای نو بوسید و زبان نام تو برد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.