گنجور

 
اوحدی

دوست با کاروان کن فیکون

آمد از شهر لامکان بیرون

عور گشت از لباس بی‌چونی

باز پوشید کسوت چه و چون

گه بر آمد به صورت لیلی

گه در آمد به دیدهٔ مجنون

گاه مشهور شد به آیت نور

گاه مذکور شد به سورهٔ نون

چون به آب و زمین او بر رست

ریشه و بیخهای گوناگون

پیش کافور و زنجبیل نهاد

عسل و تین و روغن و زیتون

می‌سرشت این چهار جنس بهم

مدتی چون تمام شد معجون

دردها را درو نهاد دوا

زهرها را ازو نبشت افسون

اوحدی شربتی از آن بچشید

گشت دیوانه والجنون فنون