چون ساعدت مساعد آنست رشتهایم
در خون خود، که عاشق آن دست گشتهایم
در خاک کوی خود دل ما را بجوی نیک
کو را به آب دیدهٔ خونین سرشتهایم
گرمان بخوان وصل نخوانی شبی، بخوان
خط به خون که روز فراقت نبشتهایم
بیخار محنتی نگذارد زمین دل
تخم محبت تو، که در سینه کشتهایم
تا دفتر خیال تو در پیش چشم ماست
طومار فکر این دگران در نوشتهایم
ما را مبصران به نزاری ز موی تو
فرقی نمیکنند، که باریک رشتهایم
بگذاشتیم قصه، تمنای ما ز تو
کمتر ز بوسهای نبود، گر فرشتهایم
دل بستهایم، در سر زلف تو گر چه خلق
پنداشتند کز سر آن در گذشتهایم
وقتی ز اوحدی اثری بود پیش ما
اکنون ز اوحدی اثری هم نهشتهایم
با ما رقیب سرد تو گر گرمییی کند
از دودمان چه غم؟ که به آتش سرشتهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما علم عشق بر ورق جان نوشته ایم
خواندیم این کتاب و دگر هم نوشته ایم
با ما مگو سخن ز وجود و عدم که ما
عمریست کز وجود و عدم درگذشته ایم
ما رهروان کوی خرابات وحدتیم
[...]
ما رام خویش بهر تو دلدار گشتهایم
خود را به خاطر تو خریدار گشتهایم
یک کس خبر ز ذوق تماشای او نیافت
جز ما که محو لذّت دیدار گشتهایم
پر کردهایم دفتر و معنی همان یکی است
[...]
با خون دل غبار خطش را سرشته ایم
مکتوب تازه ای به محبت نوشته ایم
طوفان ز ابر گریه ما جوش می زند
تخم چه آرزوست که در سینه کشته ایم
در جبهه سجده بت و در دل خیال دوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.