گنجور

 
اوحدی

به ذکر تو من شادمانی کنم

به یاد لبت کامرانی کنم

منت عاشق و عاشقت را رقیب

که هم گرگم و هم شبانی کنم

به شمشیر عشقم سبک‌تر بکش

که گر زنده مانم، گرانی کنم

کسی کت به سالی ببیند دمی

به عمر درازش ضمانی کنم

چو در خانه آیی، شوم خاک تو

چو بیرون روی، پاسبانی کنم

به امید بوسیدنت هر شبی

تبم گیرد و ناتوانی کنم

تو جان منی، چون ز من بگسلی

کجا بی‌تو من زندگانی کنم؟

به پیرانه سر گر ببوسم لبت

دگر نوبت از نوجوانی کنم

ز لعل تو یک بوسه در کار کن

که چون اوحدی درفشانی کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode