من چو همین حرف الف دیدهام
حرف دگر زان نپسندیدهام
هر چه نه از پیش الف شد روان
همچو الف بر همه خندیدهام
هیچ ندارد الف عاشقان
هیچ ندارم، که نترسیدهام
چون ز الف شد همه حرفی پدید
من همه دیدم، چو الف دیدهام
چون بهم آمد الفی، راست شد
هر نقطی کز همگان چیدهام
پیش الف بسکه فتادم چو با
ها شدم، از بسکه بغلتیدهام
ها چو شود راست چه باشد؟ الف
گفته شد آن حرف که پوشیدهام
بوسه زدم پای الف را ولی
دست خودم بود که بوسیدهام
من الف وصلم و جز نام وصل
هر چه بگفتند بنشنیدهام
پر بنوشتند ولی یاد من
هیچ نکردند و نرنجیدهام
زان خط و زان نقطه نشان کس نداد
جز الف، از هر که بپرسیدهام
پای و سرم در حرکت گم که شد
هم به سکونیست که ورزیدهام
چون الف از عشق بگشتم به سر
وز سر این عشق نگردیدهام
گر نه غلام الفم، همچو لام
در الف از بهر چه پیچیدهام؟
چون الف صدر نشین اوحدیست
بیسخن او به چه ارزیدهام؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در چمن نعت گلی دیده ام
زمزمه تازه بر او چیده ام
آنچه تو را پیش پرستیده ام
خشت خطا بر سر هم چیده ام
من نه بهار و نه خزان دیدهام
خسته و فرسوده و رنجیدهام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.