گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

زلف مشکینت چو دامست، ای پسر

عارضت ماه تمامست، ای پسر

در فروغ روی و چین زلف تو

مایهٔ صد صبح و شامست، ای پسر

تا بود بر دیگری وصلت حلال

بر من آسایش حرامست، ای پسر

زان دهان تنگ شیرینم بده

بوسه‌ای، گر خود به وامست، ای پسر

هر زمان گویی که: فردای دگر

سوختم، فردا کدامست؟ ای پسر

گر تو صد بارم بسوزی در فراق

تا نسازی، کار خامست، ای پسر

در غمت گر نشکنم خود را، مرنج

آدمی را ننگ و نامست، ای پسر

عالمی را بندهٔ خود کرده‌ای

اوحدی نیزت غلامست، ای پسر