هر که از برگ و از نوا گوید
مشنو: کز زبان ما گوید
بندهٔ خانهزاد باید جست
کو ترا سر این سرا گوید
آنکه از کوی آشنایی نیست
کی سخنهای آشنا گوید؟
چو مقامیست هر کسی را خاص
از مقامی که هست وا گوید
دم ز چرخ فلک زند خورشید
ذره از خاک و از هوا گوید
مرد را در سلوک مرقاتیست
راز بر حسب ارتقا گوید
آنچه در خرقه گفته بود آن پیر
طفل باشد که در قبا گوید
سخن از نیک میرود، بنیوش
به چه پرسی که از کجا گوید؟
چه غم از جبرییل دارد دل؟
که ز پیغمبر و خدا گوید
تا تو باشی و او به وقت سخن
تو جدا گویی، او جدا گوید
این دویی از میان چو برخیزد
همه او گوید و سزا گوید
اوحدی پیش او چه داند گفت؟
رخ او را هم او ثنا گوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش عقلم که نیست گفت ای آن
کت خرد عمر بی وفا گوید
تو که در وجود تاشه فضل
از کرم مدح تو گدا گوید
دولتست ار نه ریشخند که او
[...]
بنده ای وصف شه کجا گوید
شرح او را مگر خدا گوید
جز خرد نیست کز خدا گوید
روح ازو گفت هر چه وا گوید
هدهدی کو که از سبا گوید
خبر یار آشنا گوید
کو سلیمان که رمز منطق طیر
از خدا گیرد و بما گوید
کو خضر تا که موسی جانرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.