گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

زین بیش نباید خفت، ای یار که دزد آمد

رخت خود ازین منزل بردار، که دزد آمد

دزدست و شب تیره، چشم همگان خیره

گفتیم: مشوطیره، زنهار، که دزد آمد

این دزد عسس جامه، در گرمی هنگامه

می‌دزدد و می‌گوید: هشدار، که دزد آمد

دزدان جهان گشته، در خرقه نهان گشته

تا نیک بنشناسد عیار، که دزد آمد

این طرفه که: دزد آمد، در خرقه به مزد آمد

مزدی بده، از گفتم: بیدار، که دزد آمد

ای اوحدی، ار با تو نقدیست، به خلوت بر

پس بر درخلوت زن مسمار، که دزد آمد