هر نقش که پیش آید گویم: مگر او باشد
چون او برود، گویم: آن دگر او باشد
بیاو نبود هرگز چیزی که شود زایل
زیرا نشود زایل آن چیز اگر او باشد
از خصم نمینالم وز تیغ نمیترسم
از تیغ کجا ترسد؟ آن کش سپر او باشد
روزی که به قتل من شمشیر کشد دشمن
بر هم نزنم دیده گر در نظر او باشد
گر راست رود سالک، در هر قدمی او را
هر چیز که پیش آید زان پیشتر او باشد
جز صدق مبر با خود در راه، که تا منزل
هم بدرقه او گردد، هم راهبر او باشد
روزی که تو برگیری دست غلط از دیده
این جمله که میبینی خود سر بسر او باشد
زو گر خبری خواهی، با راهروی بنشین
تا چون خبرت گوید، عین خبر او باشد
چون اوحدی ار خواهی کردن سفر علوی
آنجا نرسی، الا کت بال و پر او باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.