اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۵۵
عاشق باید که او مشوش باشد
وز دیده و دل در آب و آتش باشد
ناخوش باشد زعاشقان معشوقی
معشوق که عاشقی کند خوش باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شبهای فراق تو کمانکش باشد
صبح از بر او چو تیر آرش باشد
وآن شب که مرا با تو بتا خوش باشد
گوئی شب را قدم بر آتش باشد
آنرا که چنو نگار دلکش باشد
پیوسته ز خرمی دلش کش باشد
هر چند نهفته ایش روزی بینم
آن روز که نزد من بود خوش باشد
دشنام که از لب تو مهوش باشد
دری شمرم کش اصل از آتش باشد
نشگفت که دشنام تو دلکش باشد
کان باد که بر گل گذرد خوش باشد
شبهای فراق تو کمانکش باشد
صبح از بر او چو تیر آرش باشد
و ان شب که مرا با تو بتا خوش باشد
گویی شب را قدم بر آتش باشد
بوی دم مقبلان چو گل خوش باشد
بدبخت چو خار تیز و سرکش باشد
از صحبت گل خار زآتش برهد
وز صحبت خار گل در آتش باشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.