اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۱۹
سودای تو آشنای دیرینهٔ ماست
دیر است که عوعو تو در سینهٔ ماست
چندانک همی بنگرم از سال به سال
عشق تو همان اَحمَد پارینهٔ ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایام چو آتشکده از سینهٔ ماست
عالم کهن از وجود دیرینهٔ ماست
اینک به مثل چو کوزهای آب خوریم
از خاک برادران پیشینهٔ ماست
هر جا که غم است زنگ آیینهٔ ماست
هر تیر بلا که هست در سینهٔ ماست
شادی زبرم بزود برمی گردد
هم درد که او حریف دیرینهٔ ماست
رخسار تو آئینه دیرینه ماست
ما شاهد و دیدار تو آئینه ماست
آن جامه شاهی که باطلس ندهیم
در صومعه آن خرقه پشمینه ماست
اسرار غم عشق بگنجینه ماست
دردانه غم در صدف سینه ماست
با هر که در آمیختم از من بگریخت
جز غم که حریف و یار دیرینه ماست
با آنکه همیشه یار در کینه ماست
ز آن روی نتابیم که آئینه ماست
هرگز نرود خیال آن سرو سهی
زین شکل صنوبری که در سینه ماست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.