اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۱۴۸
در عشق دلی باید و جانی زنده
کان را باید به درد دل سازنده
ور زانک تو کنج عافیت می طلبی
رو رو که تو عشق را نشایی بنده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم خانه سرست و سوزنی خر بنده
هست از خر و خر بنده جهان پرخنده
امشب یکتا کردم و فردا من و خر
کاه و جو هجو و آخر آگنده
ای عزم تو بر دولت و دین آکنده
وی زلزله بر جان ملوک افکنده
والله که ز تو خصم نماند زنده
صادق صبح است این زبان بنده
بردارندت اگر شوی افکنده
و آزاد شوی اگر بمیری بنده
حق را خواهی بساز همچون مردان
با گوشهٔ مسجدی و دلقی ژنده
ای طبع تو را جان لطیفان بنده
ساز تو مزاج طبع را سازنده
در خدمت تو همه چو چنگ استاده
وز غایت شرم سر به پیش افکنده
او شاه منست و من مرا ورا بنده
من خود همه اویم و بدو ماننده
چون از لبش آب زندگانی خوردم
مانند خضر همیشه باشم زنده
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.