اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
»
شمارهٔ ۷۷
عاشق چو به کار خویشتن در نگریست
دلشاد بشد زنیک و ز بد بگریست
در مملکت جهان نظر هیچ نکرد
یعنی که به جا رها کنم حاصل چیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار دربارهی عشق و احساسات آن سخن میگویند. زمانی که عاشق به کار خود مینگرد، از شادی و لذت پر میشود و از ناامیدیها و مشکلات میگرید. او به زندگی و اطراف خود بیتوجه میشود و در پی آن است که یافتههایش را رها کند چون احساس میکند که هیچ ارزش واقعی در دنیا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عاشق وقتی به کارهای خود نگاه میکند، خوشحال میشود و از بدیها و ناهنجاریها غمگین میگردد.
هوش مصنوعی: در دنیای گسترده، هیچ کس نمیتواند به من توجهی کند، پس بهتر است که بیخیال شوم و ببینم نتیجه چیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی
کو را بمراد دیگری باید زیست
امروز به شهر حسن همنام تو نیست
عاشق همه زیر سایه بام تو نیست
ای دوست ندانی که دلارام تو کیست
ای عشق نه آگهی که در دام تو کیست
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
چندان چشمم که در غم هجر گریست
هرگز گفتی گریستنت از پی چیست
من خود ز ستم هیچ نمیدانم گفت
کو با تو و خوی تو چو من خواهد زیست
دشمن چو بدانست که : احوالم چیست
بر تلخی زندگانی من بگریست
بدحال تر از من اندرین عالم کیست ؟
در آرزوی مرگ همی باید زیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.