اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۲۰ در درد دل خویش زبی درمانی هر لحظه به دردی دگر اندرمانی چون سینهٔ بوالفضول را دل خوانی زان می نرهد دلت زسرگردانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر دردی است که هر لحظه تغییر میکند و بیپاسخ میماند. گوینده از بیدرمانی این درد سخن میگوید و میگوید که دلش از نامشخص بودن و بیثباتی به تنگ آمده است. در واقع، احساس سردرگمی و ناآرامی در این ابیات حس میشود.
هوش مصنوعی: در دل خود دردی دارم که هر لحظه به دردی دیگر مبتلا میشوم و هیچ درمانی برای آن ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی دل را بخواهی و از دل بوالفضول چیزی به گوش سینهاش برسانی، دل تو از سردرگمی و بیتابی دور میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هستی که عیان نیست روان در شانی
در شان دگر جلوه کند هر آنی
این نکته بجو ز کل یوم فی شان
گر بایدت از کلام حق برهانی
ای دوست مرا دید همی نتوانی
بیهوده چرا روی ز من گردانی
بی جرم و جنایتی که از من دانی
چون پیر خر از نیش، ز من ترسانی
اقبال براندت که حکمت خوانی
ور نام طلب کنی ز نان در مانی
بردار مرا ز خاک اگر بتوانی
تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی
ای آنکه به روی، قبلهٔ خوبانی
دل را دل و تن را تن و جان را جانی
گفتم به دلت خریدم از نادانی
اکنون که پدید است به جان ارزانی
شوخی صنمی خوشی کشی خندانی
طوطی سخنی و عندلیب الحانی
چون برده دلم به لابه و دستانی
لابد پس دل روم چو سرگردانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.