اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۰۰ از دیده چه گویم که ازو دارم غم وز دل چه خبر دهم که بودش همدم القصّه دل و دیده فتادند به هم تا درد مرا هیچ نباشد مرهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر دردی عمیق و غمانگیز است که شاعر از آن رنج میبرد. او نمیداند چگونه از دلش بگوید که درگیر احساسی عمیق است و چشمانش هم حالتی مشابه دارند. در نهایت، دل و دیدهاش درگیر یکدیگر شدهاند و هیچ راهی برای درمان این درد نمییابد.
هوش مصنوعی: از چشمانم چه بگویم که دلم از او غمگین است و از دل چه چیزی را بیان کنم که او همدم آن است.
هوش مصنوعی: داستان این است که دل و چشم من به هم رسیدند و در نتیجه هیچ دارویی برای تسکین درد من وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واجب نبود به کس بر، افضال و کرم
واجب باشد هر آینه شکر نعم
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم؟
گفتم صنما پیشۀ تو ؟ گفت : ستم
گفتم نگری به غَمگِنان ؟ گفتا : کم
گفتم که به زر بوسه دهی ؟ گفت : دهم
گفتم به جز از بوسه دهی ؟ گفت : نعم
بر لوح عدم لوایح نور قدم
لایح گردید و نه درین سر محرم
حق را مشمر جدا ز عالم زیراک
عالم در حق حقست و حق در عالم
جانی دارم به عشق تو کرده رقم
خواهیش به شادی کش خواهیش به غم
با زور تو ، ای عالم احسان و کرم
بر رای تو موقوف شود شغل عجم
آن کس که کنون جست ز رای تو درم
در قبضۀ تدبیر تو بندد عالم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.