اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة
»
الفصل الاول - فی الطامات
»
شمارهٔ ۲۱
ای ساقی از آن راح خوش روح افراز
کاو شیشه به بوی او کند جان پرواز
بیخویشتنم بکن که بیگانه چنانک
جام از می و می ز جام نشناسم باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که با زبانی دلنشین و خوشبو، او را از دنیای مادی جدا کند و به دنیای روحانی بکشاند. شاعر به حالت بیخودی اشاره میکند و میگوید که در این حالت دیگر جام و می را از یکدیگر نمیشناسد و نمیتواند به دنیای واقعی بازگردد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن نوشیدنی دلنشین و روحبخش به من بده که وقتی شیشهاش را بوی آن حس کنم، جانم به پرواز درمیآید.
هوش مصنوعی: بگذار که من خودم را فراموش کنم، زیرا مانند فردی بیگانه، نوشیدنی را از جام نمیشناسم و نمیدانم چه در آن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون کشته ببینیام، دو لب گشته فراز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشین و میگوی بناز:
کای من تو بکشته و پشیمان شده باز
تا روی ترا بدیدم ای شمع تراز
نی کار کنم نه روزه دارم نه نماز
چون با تو بوم مجاز من جمله نماز
چون بی تو بوم نماز من جمله مجاز
اندر همه عمر من شبی وقت نیاز
آمد بر من خیال معشوقه فراز
برداشت نقاب مرمرا گفت بناز
باری بنگر که از که ماندستی باز
آن شد که ترا رفت همی با ما ناز
و آن شد که مرا بود بروی تو نیاز
ما ناز تو و نیاز خویش ، ای پرساز
بر سنگ زدیم و صبر کردیم آغاز
چون کشته ببینم دو لب کرده فراز
وز جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشسته می گوی بناز
که کشته ترا من و پشیمان شده باز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.