اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۶۹ گفتم که دلم گفت پریشان باشد ویران زبرای چه برین سان باشد گفتا که دل تو وقف اندوه من است رسم است همیشه وقف ویران باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از دل خود میگوید که پریشان و ویران است. دلش پاسخ میدهد که این پریشانی به خاطر عشق و اندوه اوست و میافزاید که رسم عشق همیشه این است که دلها در غم و ویرانی به سر ببرند.
هوش مصنوعی: گفتم دلم میگوید که بیقرار و خراب است، اما نمیدانم چرا اینگونه است.
هوش مصنوعی: او گفت دل تو برای غم و اندوه من وقف شده است، و این رسم همیشه بوده که چیزهای ویران و خراب، وقف شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا جان باشد عشق تو در جان باشد
در هستی آن قوت ارکان باشد
وانرا که بقای او بجانان باشد
او را بمدان که این بود آن باشد
آن شب که دلم نزد تو مهمان باشد
جانم همه در روضهٔ رضوان باشد
جانم بر توست لیک فرمان باشد
کامشب تن من نیزد بر جان باشد
چندانکه مجال وهم انسان باشد
بر بنده، سخن گذاری آسان باشد
با اینهمه، چون ببارگاه تو رسد
ران ملخ و خوان سلیمان باشد
در عالم عشق کفر ایمان باشد
آنجای گناه و توبه یکسان باشد
جایی که عبادت می و مستی دانند
آنجای نماز و روز عصیان باشد
پیوسته ترا حال پریشان باشد
خرج تو همه ز کیسۀ جان باشد
این مایۀ عمر صرف در چیزی کن
کآنگاه که این نباشدت آن باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.