گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

ای بر سر حرف این و آن نازده خط

پندار دویی دلیل بعدست بخط

در جملهٔ کاینات بی سهو و غلط

یک عین فحسب دان و یک ذات فقط

اوحدالدین کرمانی

در دایرهٔ وجود بی سهو و سقط

دلها همه دور نیست چون نقطه زخط

در مرکز عهد اوّل از خطّ ازل

جانها همه دایره است و عشق تو نقط

نسیمی

ای مانده تو بر کنار جویای وسط

تا چند چو نقطه دور گردی از خط

در می طلبی به قعر دریا (می) شو

سرگشته مباش بر سر آب چو بط

جامی

ای بر سر حرف این و آن نازده خط

پندار دویی دلیل بعد است و سخط

در جمله کاینات بی سهو و غلط

یک عین فحسب دان و یک ذات فقط

مشتاق اصفهانی

ای رهرو نادان که روانی چون شط

گیرم نروی برون چو از مسطر خط

چون نیست ز دانش چه صواب و چه خطا

نبود چو ز بینش چه درست و چه غلط

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه