ای نفس طبع ادب سوز شو
نغمه زنی را گهر افروز شو
نغمه روحاللهیت ساز کن
زمزمه نعت شه آغاز کن
صدرنشین شه پیغمبری
جوهریان را به گهر جوهری
صیرفی گوهر ارباب درد
برده ز بس رنج کشی آب درد
گوهر گنجینه فیضی گشای
جوهر آئینه معنی نمای
جوهر او سینه تنگ آشنا
گوهر او آفت سنگ آشنا
گو چه شد آن سنگ ستم خیز تو
آن خزف در گهر آویز تو
تاش بسایم بقدم زیر پای
وآنگه ازو دیده کنم سرمه سای
بلکه بسایم نه بکام ستم
زانکه بحل میکندش از کرم
گوهر خود را بشکست آزمود
جوهر او را بدو عالم نمود
یعنی اگر هست ترا گوهری
بشکن و از وی بنما جوهری
یعنی ازان میخرازان می خراش
آن بستان این بفشان زود باش
وان شجرتر ثمر از نور یافت
روضه یکی در شجر طور یافت
گنج معانی به ثنای خدای
بسکه برافشاند ونبودش سرای
سنگ طلب کرد که با روی زرد
گوهر خوبشکند از تاب درد
سنگ کجا ترک ادب می کند
گوهر او سنگ طلب می کند
تا گهر وی تهی از رشته گشت
لعل بخون جگر آغشته گشت
بسکه ز جوشیدن خون رنگ داشت
سنگ بفصادی گوهر گماشت
بسکه زهر زخم برد لذتی
بر گهرش سنگ نهد منتی
عرفی اگر گوهر پاکیت هست
لذت منت ببرد هر شکست
جوهر خود بشکن وعزت شمار
زمزمه امتی از وی برآر
ای ز تو آرایش وعصمت زتو
شرع مگس ران طبیعت زتو
حسن نبوت بتو زیبنده است
رنج محبت بتو دل زنده است
ناصیه فقر زمین بوس تو
عصمت ما سایه ناموس تو
مرحمتت چون گنهم بیشمار
تشنگیت چون نفسم آبدار
خنده مگر سوی تواش راه نیست
کز مزه شهد تو آگاه نیست
لب مگشا تا بر آب حیات
باز چشد تلخی لب از نبات
گر لبت افسون بمداوا دهد
از نفس مرگ مسیحا دهد
ور بمگس گرم برانی نفس
شعله بخرطوم رباید مگس
باد سلیمان چو بباغت وزید
جلوه شمشاد روان تو دید
گوشه اورنگ سلیمان گذاشت
چهره بجارو بکشی برگماشت
باغ ترا روح امین عندلیب
باد مسیح از چمنت برده طیب
آب مسیحا شده خاک رهت
تا بشتابد به تیمم گهت
نالش این بی تو دلاشوب دهر
آب من از هجر تو آشوب زهر
از حرم راز برون مانده ایم
منفعل از اهل درون مانده ایم
نعت تو از آینه ام ننگ برد
تا همه از دیده طبعم سترد
من کیم و جوهر طبعم کدام
تا برم از گوهر نعت تو نام
شوق من این بی ادبی می کند
دعوی چندین سببی می کند
عقل که باغ صفت آرای تست
تشنه زینت گری رای تست
قبض ترا نامیه مزد ورباد
باغ تو از فیض تو معمور باد
ای که دهی گنج عطارایگان
گوهر گنجینه بعرفی فشان
ور گهرش هست سزاوار گنج
لطف تو میداند و ایثار گنج
ای نگران خفته هشیار مست
شاهد معنی بعماری نشست
رقص کنان بهر وداع آمده
ناقه و محمل بسماع آمده
خیز و دو روزیش عنانگیر خیز
جمله خرابیم بتعمیر خیز
شرم ملامت برد از ننگ ما
گوهر ایمان شکند سنگ ما
هر دو از این صومعه رم کرده ایم
رو بحرمگاه عدم کرده ایم
ما سفری راهرنان در کمین
مایه ما گوهر ایمان ودین
خیز که ما را سر این کرد نیست
همره این غافله یک مرد نیست
جمله متاع از پی غارت بریم
جنس خرابی بعمارت بریم
ای تو عمارتگر مشتی خراب
وی زتو قارون زمین گنج یاب
مجلس ما تیره تر است از دماغ
نیست بگنجی نه روا شب چراغ
شرع تو آسوده در این دام چند
رنج محبت بوی آرام چند
این قمر از بهر چنین برج نیست
این گهر آرایش این درج نیست
محمل آرام بجمازه بند
زیور این مژده بآوازه بند
بسکه بره شمع دعا سوختم
گوشه محمل بنما سوختم
بسکه کنم یاد لبت گریه ناک
بی تو کشم جرعه روحی فداک
چشم من و چشمه حیوان یکی است
آب من و خون شهیدان یکی است
تا بکی از منبر ظلمت تصیب
نغمه تزویر برآرد خطیب
خیز و ترنم بپیش درفکن
وز نفست موج بگو هر فکن
صومعه آراسته اند از ریا
شرع نواست این بتماشا بیا
خیز و بر افکن ز جبینش نقاب
تا بشتاسیم شب از آفتاب
شرع تو را جمله در افزایشند
در صدد زینت و آرایشند
بسکه در افزوده در او برگ و ساز
گر بنمایم نشناسیش باز
گرچه از این طایفه پنهان به است
شرع تو چون تیغ تو عریان به است
این رربی غش که بر او نام توست
دست بدست آمدنش سکه شست
بر لب وی تازه کن این نام را
سکه نو زن زر اسلام را
ما همه رنجور و مسیحا توئی
داروی بیدردی دلها توئی
نیم دعا بهر دو عالم بس است
بل زتو آهنگ دعا هم بس است
با نفس نایب طوفان نوح
کین خس و خاشاک بروبد ز روح
با نفس مست می مرحمت
کز ره ما رفته شود معصیت
دست برآور که محل دعاست
بر نفست روح اجابت نواست
شستن آلایش مشت غبار
سهل بود بر تو چو ابر بهار
حاصل این باغ مسلم کراست
سود و زیانش که بر دغم کراست
گرچه به صد معصیت آلودهایم
چون تو شفیعی چه غم آسوده ایم
سینه عرفی که غم اندیش توست
راحتی عز تو و ریش توست
ره شفا خانه رازش بده
مرهم ناسور نوازش بده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر از نفسی طلب میکند که با زیبایی و ادب خود، به نغمهسرایی بپردازد و ذکر پیامبر (ص) را آغاز کند. او به گوهر درون انسانها اشاره میکند و میگوید که با شکستن این گوهر میتوان به حقایق وجود پی برد. شاعر بر اهمیت فقر و محبت تأکید میکند و از معانی لطیف الهی سخن به میان میآورد. او در نهایت، به درخواست دعا و رحمت از خداوند پرداخته و یادآور میشود که هرچند انسانها آلوده به خطا هستند، اما از لطف و رحمت الهی ناامید نیستند و امید به شفاعت دارند. متن به نوعی دعای مرثیهمانند است که در آن عشق و خداترسی به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: ای نفس، با طبع و ادب خود، به نغمهسرایی بپرداز و مانند جواهری درخشان، آثار زیبایی بیافرین.
هوش مصنوعی: آواز روحاللهی را سر ده و با ذکر مدح و ستایش پیامبر آغاز کن.
هوش مصنوعی: خداوند متعال در صفحه اول کتاب آفرینش، بهترین و باارزشترین انسانها را که پیامبران هستند، در بالاترین مقام قرار داده و آنها را از دیگران ممتاز کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر تحمل و رنجی که کشیدهای، حالا میتوانی به ارزش و زیبایی درونی خود پی ببری.
هوش مصنوعی: جواهر ارزشمندی که در گنجینه فیض پنهان است، در حقیقت جوهر و حقیقت آینهای را نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که موجودیت و ذات شخصی، حاوی ارزش و عمقی است که تنها در دل کسانی که با او آشنایی دارند، درک میشود. ممکن است این شخص در ظاهر ساده جلوه کند، اما در واقع دارای گوهری ارزشمند و پنهان است. از سوی دیگر، آشنایی و نزدیک شدن به این افراد میتواند خطراتی نیز به همراه داشته باشد، مانند سنگی که ممکن است آسیب برساند.
هوش مصنوعی: بپرس چه شد آن سنگی که به آن ظلم و ستم میکردی، و آن شیئی که مانند رشتهای از جواهر در دستان تو آویزان بود؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که پایم را روی زمین بگذارم و سپس از آنجا به دورنگاهی به چشمهایم بزنم.
هوش مصنوعی: من به جای آنکه به خاطر ظلم و ستم کسی اقدام کنم، سعی میکنم با لطف و generosity خودم، آن را حل و فصل کنم.
هوش مصنوعی: شخصی که به آزمون و امتحان خود را میسپارد، در واقع ارزش و حقیقت وجود خود را نشان میدهد. وقتی انسان در شرایط سخت قرار میگیرد، درک بهتری از ماهیت و ویژگیهای درونیاش پیدا میکند و این ویژگیها را به جهانیان نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر در وجود تو چیزی با ارزش و نایاب وجود دارد، آن را آشکار کن و نشان بده.
هوش مصنوعی: به این معناست که از آن میخی که به زمین فرو رفته، زمین را خراش ده و درختان آن باغ را زود بروی و بپاش.
هوش مصنوعی: درختی که میوهاش از نور به دست آمده، مانند باغی است که درختی در کوه طور دارد و ثمرهاش را از روشنایی میگیرد.
هوش مصنوعی: جواهرات معانی در ستایش خداوند به حدی پراکنده شدهاند که هیچ خانهای برای آنها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سنگ خواست که با چهرهی زردش، گوهر زیبایی را از شدت درد بشکند.
هوش مصنوعی: سنگ هیچگاه از ادب خارج نمیشود، بلکه جواهرات به دنبال سنگاند.
هوش مصنوعی: وقتی که گوهر او از رشته جدا شد، لعل به خون جگر آغشته گردید.
هوش مصنوعی: به دلیل شدت و فراوانی خونریزی، رنگ سنگی که در زیر آب قرار داشت، به رنگ گوهر تغییر کرد.
هوش مصنوعی: تا حدی زخمها و دردها برای او تلخ و گزنده شده است که حتی بر روی جواهرش سنگینی میکند و به نوعی بار اضافی میافزاید.
هوش مصنوعی: اگر حقیقت و اصالت وجود دارد، پس هر بار که دچار مشکلی میشوی، از این مشکلات بهرهمند خواهی شد.
هوش مصنوعی: خود را بشکن و ارزش خود را بگذار تا صدای امتیاز و عظمت تو بلند شود.
هوش مصنوعی: تو باعث زیبایی و پاکی هستی، شریعت از تو سرچشمه میگیرد و طبیعت نیز تحت تأثیر توست.
هوش مصنوعی: زیبایی نبوت به تو میآید و عشق تو زندگی را در دل من تازه کرده است.
هوش مصنوعی: فقر در واقع بر روی پیشانی زمین نشسته و تو به عنوان عصمت ما، سایهبان ناموس و حرمت ما هستی.
هوش مصنوعی: محبت و مهرت همچون گنجی بیپایان است، و نیاز و longing من به تو مانند نفس کشیدن است که همیشه تشنهام.
هوش مصنوعی: خنده، مگر اینکه به سمت تو باشد، چرا که هیچ کس از طعمت، شهد تو، بیخبر است.
هوش مصنوعی: لب خود را نازک و آرام نگشایید، تا به طعم شیرین زندگی و آب حیات دست پیدا کنید و تلخی را از گیاهان تجربه نکنید.
هوش مصنوعی: اگر لبهای تو با سحر و جادو به درمان بپردازد، نفس تو میتواند به آدم حیات ببخشد و مرگ را به زندگی تبدیل کند.
هوش مصنوعی: اگر بر مگس ناراحت و خشمگین شوی، نفس آتشین تو میتواند آن مگس را از دمش برباید.
هوش مصنوعی: وقتی باد سلیمان به باغ تو وزید، زیبایی و طراوت چشمانت را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در گوشهای از تخت سلیمان، چهرهای را قرار دادهاند تا با جارو بر زمین بکشند و گرد و غبار آن را پاک کنند.
هوش مصنوعی: باغ تو مانند روحی است که در آن پرندهای خوشصدا و دلنشین زندگی میکند و نسیم لطیف از چمنهای آن، بویی معطر و دلپذیر به همراه دارد.
هوش مصنوعی: آب به قدری مقدس و پرخاصیت شده که خاک مسیر تو هم برای تیمم کردن آماده است.
هوش مصنوعی: بیتابی و نالهام بیتو، زندگیام را به هم ریخته و دردی که از دوریات میکشم، مانند زهر جانم را میسوزاند.
هوش مصنوعی: ما از مکان مقدس و رازآلود بیرون ماندهایم و تحت تأثیر افرادی هستیم که درون آن جا هستند.
هوش مصنوعی: مدح و توصیف تو از من رفع پرده کرد و باعث شد تا همه ویژگیها و زیباییهایی که در ذهنم بود، از نظرم محو شود.
هوش مصنوعی: من کیستم و چه ذاتی دارم که بخواهم از ویژگیهای تو یاد کنم؟
هوش مصنوعی: علاقه و عاشقانهام باعث میشود که بیتوجهیهایی کنم و بهانههای زیادی بیاورم.
هوش مصنوعی: عقل همچون باغی است که زیباییهای تو را میآراستا و همواره تشنه زینت اندیشهها و افکار توست.
هوش مصنوعی: توجه و نگهداری تو به ما، مزد و پاداش ماست و باغ وجودت با برکت تو پرثمر و آباد گردد.
هوش مصنوعی: ای که گنج و ثروت را به آسانی به عطار میدهی، گوهر گنجینهات را به دانش و معرفت پخش کن.
هوش مصنوعی: اگر او لایق گنج تو باشد، لطف و بخشش تو را درک میکند و به آن ارزش میدهد.
هوش مصنوعی: ای نگرانِ خوابآلود که در مستی به سر میبری، به معنی و حقیقت عشق و شهود توجه کن که در حالتِ بیخبری، بسا جاها به واقعیت نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: در حال رقص و خوشحالی، شتر و کالسکه برای خداحافظی آمدهاند و صدای موسیقی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: بپا خیز و دمی را که در اختیار داری غنیمت شمار، زیرا که همه ما در حال نقصان و آسیب هستیم و نیاز به اصلاح داریم.
هوش مصنوعی: شرم و عیبجویی از ننگ و رسوایی ما باعث شده تا ارزش ایمان ما در برابر مشکلات و سختیها کاهش یابد.
هوش مصنوعی: ما هر دو از این مکان دور شدهایم و به جایی وصل شدهایم که در آن وجودی نیست.
هوش مصنوعی: ما در سفر زندگی دقت و توجه داریم، زیرا ایمان و دین ما گنجینههای باارزشی هستند.
هوش مصنوعی: برخیز و حرکت کن، چراکه در این سفر همراهی با ما نیست، هیچکس در این کاروان نیست.
هوش مصنوعی: تمامی کالاها را برای غارت میبریم، جنس و محصولات خراب را به سوی ساختمان و بناهای ناپایدار میآوریم.
هوش مصنوعی: ای سازندهای که فقط به ساختن خرابیها مشغولی، در حالی که از تو کسی چون قارون، ثروت زمین را پیدا میکند.
هوش مصنوعی: مجلس ما به قدری تاریک و گرفته است که حتی نمیتوان در آن جایی برای دمیدن چراغ پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در این بیته به این نکته اشاره شده که قوانین و اصول دین در دنیای پر از چالشهای عشق و محبت، راحت و بیدغدغه نیست. در واقع، بوی آرامش در این عالم پر از درد و رنج ناشی از عشق، به سختی یافت میشود.
هوش مصنوعی: این ماه به خاطر چنین ستارهای نیست، این گوهر ارزشمند برای این جایگاه نیست.
هوش مصنوعی: حمل و نقل آرام و مطمئنی که با خود، زینتbeauty و زیبایی به همراه دارد، این خوش خبری را به همه اعلام میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر دعا کردن و التماس کردن زیاد، در گوشهای از محمل، نشان میدهم که چقدر من سوخته و داغان شدم.
هوش مصنوعی: به خاطر یاد لبهای تو به شدت گریه میکنم، و بیتو هر لحظهای که میگذرد، برایم مانند جرعهای از جانم ارزشمند است.
هوش مصنوعی: چشم من و چشمه حیوان هر دو به یکدیگر وابستهاند و در واقع نشاندهندهی زندگی هستند. همچنین، آب من که زندگیبخش است و خون شهیدان که نماد فداکاری و جانفشانی است، هر دو به هم مرتبط و یکسانند.
هوش مصنوعی: تا کی باید از منبر تاریکی، خطیبی صدای تقلب و فریب را بلند کند؟
هوش مصنوعی: بیا بایست و آواز سر بده، و از وجودت نغمهای جالب و زیبا برآور.
هوش مصنوعی: صومعهها را با ریا و تظاهر به زیبایی آراستهاند، این محل در واقع نمایشی از دینداری است. بیا و تماشا کن!
هوش مصنوعی: برخیز و روبندهاش را کنار بزن تا شب را از روز بشناسیم.
هوش مصنوعی: قانون و اصول تو همه به دنبال افزایش و بهبود هستند و در تلاشاند که زیبایی و تزئیناتی به همراه داشته باشند.
هوش مصنوعی: بسیار زیاد بر آن درخت برگ و میوه اضافه شده، که اگر آن را نشان دهم، تو او را دوباره نمیشناسی.
هوش مصنوعی: هرچند بهتر است از این گروه پنهان بمانیم، اما حقوق و اصول تو مانند شمشیرت آشکار است و نیاز به پنهانکاری ندارد.
هوش مصنوعی: این دوازی که نام تو را بر خود دارد، مانند سکهای است که دست به دست میچرخد.
هوش مصنوعی: این شعر میگوید که بر لب او، نامی را تازه و نو بکار ببر، همانند سکهای که تازه ضرب شده است و نشاندهندهی زر و ارزش اسلام باشد.
هوش مصنوعی: ما همه در زحمت و درد هستیم، ولی تو مایه آرامش و درمان دلهای بیدردی.
هوش مصنوعی: نصف دعا برای دو جهان کافی است، اما حتی نیازی به دعا از سمت تو هم نیست.
هوش مصنوعی: با نفس من، مانند طوفان نوح، تمام زبالهها و ناپاکیها را از روح میزدا؛ یعنی تلاش میکنم تا هر چه که ناخالصی و برجای مانده بر روح است، پاکسازی شود.
هوش مصنوعی: با نفسی که از مستی و شادی سرشار است، لطف و رحمت تو میتواند گناهان ما را که به واسطه دوری از تو ایجاد شده است، بخشوده و جبران کند.
هوش مصنوعی: دستت را بلند کن، زیرا اینجا مکان دعاست و روح تو باعث میشود که دعایت پذیرفته شود.
هوش مصنوعی: شستن غبار از دست تو آسان است، مانند بارانی که در بهار میبارد.
هوش مصنوعی: این باغ نتیجهاش بر عهدهی چه کسی است و سود و زیانش به چه کسی بازمیگردد؟
هوش مصنوعی: اگرچه ما به هزاران گناه دچار هستیم، اما وجود تو به عنوان شفیع ما، باعث شده که از این وضعیت نگران نباشیم.
هوش مصنوعی: دل عرفی فقط به فکر غم های توست و آرامش آن در درد و رنجی است که بر تو میگذرد.
هوش مصنوعی: به من نشان بده که چطور میتوانم از رازهای شفا و درمان آگاهی پیدا کنم و با محبت و نوازش، زخمها و دردهای عمیق را التیام بخشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.