گو ز من دل جمع دار آن کس که با من دشمن است
هر که خود را دوست می دارد به دشمن دشمن است
در حصار عافیت بی ذوق را آرام نیست
آن که ذوق فتنه یابد به آهن دشمن است
گوش معزول است در خلوتگه ارباب راز
دود شمع خلوت ایشان به روزن دشمن است
بس که دیدم جور دشمن، دشمنم با جور دوست
آن که در آتش بود با نار ایمن دشمن است
دوستی با دشمنم بی بهره مهر انگیزی است
دوستی دوست دارم ور نه دشمن دشمن است
بس که در کامم اثر کرده است ذوق اتفاق
باورم باید که زاهد با برهمن دشمن است
بس که لذت می برم از دشمنی های غمت
هم چو جانش دوست دارم هر که با من دشمن است
در پذیرم صد غم و نگشایم از ناموس لب
دل به ماتم دوست اما لب به شیون دشمن است
درد عشق است ای طبیب و در دوا زحمت مکش
هر که این خارش خلد در پا به سوزن دشمن است
در نگیرد صحبت عرفی به شیخ صومعه
کو به زیرک دشمن و عرفی به کودن دشمن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی غم عشق تو جان با هستی من دشمن است
هرکه با جان هم وثاقی کرد با تن دشمن است
ای که گفتی تیر باران است از او جوشن بپوش
دوست چون تیر افکندبر دوست جوشن دشمن است
بر جهانی می نیارستم گشودن چشم از آنک
[...]
با حجاب جسم خاکی جان روشن دشمن است
مغز چون گردید کامل پوست بر تن دشمن است
بر تو تلخ از تن پرستی شد ره باریک مرگ
رشته فربه به چشم تنگ سوزن دشمن است
ما درین ظلمت سرا از دل سیاهی مانده ایم
[...]
من سیهبختم نه تنها چرخ با من دشمن است
تا تو را دیدم مرا هر موی بر تن دشمن است
آخر از بدگویی دشمن مرا خون ریختی
خود غلط بود این که میگفتن دشمن است
رشک دارد دشمنم با دشمنان خود به کین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.