گنجور

 
عرفی

ما تشنه لب و چشمه ی حیوان نفس ماست

درویش جهانیم و هما در قفس ماست

آن زهر پرستی که بود در شکرستان

بیگانه ز خاییدن شکر مگس ماست

آن کعبه روانیم که در بادیه ی راز

خاموشی جاوید فغان جرس ماست

از لذت امید تماشای تو مردن

در باغ تمنا ثمر پیش رس ماست

مرغان اجابت همه بریان و کبابند

در باغ دعایی که نسیمش نفس ماست

عرفی کس ما هر که بود حیله فروش است

در بی کسی آویز که بی گفت کس ماست