سبک بران چو از این بیقرار میگذری
که گر عنان بکشی شرمسار میگذری
به یاد نوش همه شعلههای دوزخ عشق
زبانهایست که از یک شرار میگذری
ز حال دل خبرم ده که داغتر شویام
وگر نه کی تو ز کس شرمسار میگذری
مرو به تاب که داری، گذر به خاطر من
خدا گواست که بیاختیار میگذری
چو راه عشق نبردی، به راه عقل باز بگرد
که بر صحیفهٔ تقویم پار میگذری
به سادگی تو رحم آیدم در این بازار
که تنگدستی و امیدوار میگذری
علامتی به از این نیست آشنایی
که خشمگین و سراسیمهوار میگذری
خبر ز همت خویشم کن آن زمان عرفی
که از پیالهٔ من در خمار میگذری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربههای عاشقانه و دردناک است. شاعر به شخصی اشاره میکند که در حال گذر از لحظات پرتنش خود است و با بیتوجهی به عواطف دیگران، از کنار آنها میگذرد. او از شرم و غم عشق سخن میگوید و به شخص میگوید که با وجود همهی مشکلات و احساسات، نباید از عشق و احساسات واقعی فاصله بگیرد. در نهایت، شاعر از شخص میخواهد که در زمان خاصی خبر از حال او بدهد، زیرا با هر بار گذر از او، احساساتش بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی از کنار بیقراری من عبور میکنی، مثل اسبی که با سبکی و شوق میتازد، اگر کمی مکث کنی و عنانش را بگیری، احساس خجالت میکنی که من اینجا هستم.
هوش مصنوعی: به خاطر یادآوری معشوق، تمامی آتشهای دوزخ عشق، شعلههایی هستند که از یک جرقه عبور میکنند.
هوش مصنوعی: از حال دل من خبر بده، که اگر بیشتر درد و رنج بکشم، تو هم به خاطر من شرمنده خواهی شد. وگرنه مگر کسی از کنار تو عبور کند و شرمنده باشد؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو نمیدانی که چقدر جذاب هستی. با وجود اینکه کنترلش در دست خودت نیست، اما خدا شاهد است که تو ناخواسته بر دل من میگذری و تأثیر میگذاری.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق موفق نشدی، بهتر است به مسیر عقل بازگردی، زیرا در حال حاضر زمان مناسبی را از دست میدهی.
هوش مصنوعی: در این بازار که تنگدستی وجود دارد و امیدی در دلهاست، سادگی تو برای من دلگرمی میآورد و موجب برکت میشود.
هوش مصنوعی: هیچ نشانهای بهتر از آشنایی وجود ندارد، وقتی که با حالتی خشمگین و آشفته از کنار من عبور میکنی.
هوش مصنوعی: به من بگو که وقتی از پیالهٔ من در حال مستی میگذری، خبر همت و تلاش خودم را هم به گوشم برسان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو، ای پسر، که از این سو سوار می گذری
مرا کش ارز که برای شکار می گذری
ز دوستان که به جولانگه تو خاک شدند
به شوخی تو که ای شرمسار می گذری
هزار دل به دوال عنایت آویزان
[...]
دلا چنین مگر از منع یار میگذری
که دردمندی و آسودهوار میگذری
چنین که برزدهای چابکانه دامن ناز
سوی کدام سیهروزگار میگذری
ز بیم طعنه، به هر کجا روی، به هرکه رسی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.