به شمعی کو صبا کرده به خلوت، خانهای داری
که از تنهاییات غم نیست گر پروانهای داری
از این خلوتنشینی کم نگردد هستی حسنت
که آنجا هم ز خون مجرمان پیمانهای داری
مرا این آتش از داغ جدایی بیشتر سوزد
که میگویند جا در محفل بیگانهای داری
ز آسیب نظر گر میگریزی در دلم بنشین
که آنگه خالی از نامحرمان کاشانهای داری
به شرط آنکه ناید گردی از خاکسترش بیرون
طلب کن جان من گر جانفشان پروانهای داری
نخواهی دید عرفی تا قیامت روی هشیاری
که این مستی ز شوق نرگس مستانهای داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به شمعی کو صبا کرده به خلوت، خانهای داری
که از تنهاییات غم نیست گر پروانهای داری
سرت گردم، نمیپرسی تو هم دیوانهای داری؟
نه آخر ای چراغ چشم من، پروانهای داری؟
نشد از یک نهانی دیدنی، برداری از خاکم
چه بیپروا نگاه آشنا بیگانهای داری
نمک در ساغر حسنت، نریزد شور محشر هم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.