صنمی که غمزهٔ او، به صف بلا نشسته
به هوای دل مسیحا، به ره فنا نشسته
چو رسی به تربت من، مفشان به ناز دامن
که غبار درد و حسرت، به مزار ما نشسته
شود آشکار فردا، که به راه وعدهٔ او
ز غم بهشت و دوزخ، ز جهان جدا نشسته
ز ره وفا در این کو، که گذشته دامن افشان
که غبار کوچهٔ ما، بر توتیا نشسته
ز دعا چه کار جویم، که میان تنگدستان
به هزار نامرادی، اثر دعا نشسته
روم از جهان و شادم، که به راه ما قیامت
ز خیال غمزهٔ تو، حشم بلا نشسته
تو و بزم عیش عرفی، من و کوچه ای که هر سو
سر خون چکان فتاده، دل بینوا نشسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای غم و اندوه شخصی میپردازد که در جستجوی دلدارش است. شاعر به تصویر کشیدن فضای پر از درد و حسرت در مزارش میپردازد و به انتظار بهشت و دوزخ در روز قیامت اشاره میکند. او از عدم تأثیر دعا در زندگی تنگدستان گلایه دارد و در نهایت، بین شادابی خود و فضای پر از غم و بلا در اطرافش تضاد میسازد. شعر به موضوعاتی چون عشق، اندوه و جستجوی آرامش روحی میپردازد و بر حال و وضعیت انسانی تأکید میکند که در کشاکش زندگی و عشق دچار عذاب است.
هوش مصنوعی: دلبر زیبا با چشمان فریبندهاش، در میان مشکلات و سختیها نشسته و در انتظار دلرحمی است که میتواند روحی تازه به آن ببخشد، اما در عین حال در مسیر فنا و نابودی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: وقتی به آرامگاه من رسیدی، با ناز و دلسپردگی دامن خود را نزنید، چرا که غبار درد و اندوه بر روی قبر ما نشسته است.
هوش مصنوعی: فردا حقیقتها روشن خواهد شد و آن که به وعدههای او (خدا) ایمان آورده، از ناراحتی و دغدغههای دنیوی و مفاهیم بهشت و جهنم جدا خواهد شد.
هوش مصنوعی: در این مسیر وفاداری، دامن افشان گذشته است و غبار کوچه ما بر چشمان تو نشسته است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که دعا کردن در شرایط سخت و نامساعد برای افراد فقیر و تنگدست، تأثیر چندانی ندارد. او بیان میکند که با وجود هزاران مشکل و ناامیدی که در زندگی این افراد وجود دارد، ممکن است دعاها بیثمر و بیاثر باشد.
هوش مصنوعی: از دنیا میروم و خوشحالم، زیرا در مسیر ما، قیامت به خاطر خیال ناز چشم تو، لشکری از بلا و سختی نشسته است.
هوش مصنوعی: تو در جشن و شادی هستی، در حالی که من در کوچهای هستم که هر طرفش پر از خون و دردی است، دل بیچارهام تنها نشسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه شب رود رهی رو به ره صبا نشسته
همه کس به خواب راحت، من مبتلا نشسته
غرضی ورای امکان چه خیال فاسد است این
هوش جمال سلطان به دل گدا نشسته
نفسی فرو نبردم که نه انده تو خوردم
[...]
به حوالی دو چشمش حشم بلا نشسته
چو قبیله گرد لیلی همه جابجا نشسته
خط و خال بر عذارش همه جابجا نشسته
نرود ز دیده نقشی که به مدعا نشسته
ننشسته ناز چندان به حوالی دو چشمش
[...]
شب و روز در ره تو من مبتلا نشسته
تو گذر کنی نگوئی تو کئی چرا نشسته
ز تو کار بسته دارم دل و جان خسته دارم
بدر طبیب عشقم بامیدها نشسته
چه شود همین تو باشی ره مدعی نباشد
[...]
به تو نقش صحبت ما، چقدر بجا نشسته
توبه ناز و ما درآتش، تو به خواب وما نشسته
سرو برگ جرآت دل به ادب چرا نسوزد
که سپند هم به بزمت زتپش جدا نشسته
چه قیامت است یارب به جهان بینیازی
[...]
بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته
همه حیرتم که آیا دل من کجا نشسته؟!
بهمین امید، هر شب بره تو می نشینم؛
که تو بیوفا بپرسی که دگر چرا نشسته؟!
چکنم ز رشک یا رب، چو بروز حشر بینم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.