گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

حاشا که برق حسن بود عشق خانه سوز

برق است حسن، شعله گداز و بهانه سوز

تا کی بهانه گیری و آسودگی، که هست

ناموس درد پرور و صدها بهانه سوز

در مزرع جهان مفشان دانهٔ امید

زین دشت برگذر که زمینی است دانه سوز

گفتی چه طایر است دل سینه دشمنت

آتش به خویش در زده و آشیانه سوز

در خرمن زمانه زنم آتش از فغان

شوق تو جان گداز من و من زمانه سوز

چون سیل آتش آمده ام، مست اشتیاق

کز بوسه های گرم شود آستانه سوز

عرفی مجو نهایت ایام دوستی

دریای آتش است محبت، کرانه سوز