حاشا که برق حسن بود عشق خانه سوز
برق است حسن، شعله گداز و بهانه سوز
تا کی بهانه گیری و آسودگی، که هست
ناموس درد پرور و صدها بهانه سوز
در مزرع جهان مفشان دانهٔ امید
زین دشت برگذر که زمینی است دانه سوز
گفتی چه طایر است دل سینه دشمنت
آتش به خویش در زده و آشیانه سوز
در خرمن زمانه زنم آتش از فغان
شوق تو جان گداز من و من زمانه سوز
چون سیل آتش آمده ام، مست اشتیاق
کز بوسه های گرم شود آستانه سوز
عرفی مجو نهایت ایام دوستی
دریای آتش است محبت، کرانه سوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
منقار من ز صبح ازل بود دانه سوز
در بیضه بود ناله من آشیانه سوز
ای بخت، چشم باز کن این بزم راببین
ماییم و آن نگار وشراب بهانه سوز
از چشم او مدار تمنای مردمی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.