صد چشمه ی زهر از لب داغ دل ما ریخت
غم روغن تلخی به چراغ دل ما ریخت
ساقی چو می عشق تو می کرد به ساغر
هر صاف که آید به ایاغ دل ما ریخت
هر گرد ملالی که برفتند ز دل ها
عشقت همه بر روی فراغ دل ما ریخت
فریاد که هر دل که به دیوار غم او
بر کوفت سری چون ز دماغ دل ما ریخت
آبی که بنوشید خضر، وه، که ز مژگان
در بادیه غم به سراغ دل ما ریخت
این گریه که برگشت به دل از ره دیده
صد دانه ی الماس به داغ دل ما ریخت
عرفی جگر افشان نبود ناله ی هر دل
این برگ ز گلدسته ی باغ دل ما ریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردهای ناشی از عشق و غم اشاره دارد. شاعر از چشمههای زهرآگین دل و تلخی عواطف صحبت میکند و میگوید که عشق باعث تسکین موقتی در دل نشده و تنها غمها را بیشتر کرده است. او به ساقی اشاره میکند که در حال ریختن می عشق در ساغر است و بیان میکند که تمام غمها و ملالها بر دل او ریخته میشود. همچنین، شاعر فریاد میزند که هر قلبی که به دیوار غم برخورد کند، مانند او دچار درد و رنج میشود. در نهایت، شاعر بیان میکند که اشکهایش به مانند الماس بر درد دلش ریخته میشود و نالههای او به زیبایی و غم باغ دلش تعلق دارد.
هوش مصنوعی: از دل مشتاق و رنجور ما، غم و اندوه بسیار جاری شد و مانند روغن تلخ، به دل ما چسبید و آن را سنگین کرد.
هوش مصنوعی: گارس بادهفروشی وقتی که از عشق تو میریخت در جام، دل ما را با هر جرعهای که به ما میداد لبریز میکرد.
هوش مصنوعی: هر ناراحتی و غم که از دلها دور شد، عشق تو تماماً بر زیبایی و آرامش دل ما تأثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: هر کسی که با قلبش دردی را تجربه کرده و به دیوار غم خود میکوبد، باید فریاد بکشد؛ زیرا درد و غم او به اندازهای است که مانند اشک از دل ما نیز سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: آبی که خضر میل کرد، چه خوب است که اشکهای ما همچون آن در بیابان غم به دلمان سرازیر شد.
هوش مصنوعی: این اشکهایی که از چشمهایم بریخته و به دل رسیدهاند، مانند صد دانه الماس هستند که به خاطر درد و غمی که در قلبم دارم، به زمین میافتند.
هوش مصنوعی: عرفی میگوید که ناله و آه هر دل، دردی عمیقتر از جگر او ندارد. این احساسات، مانند برگهایی هستند که از گلدسته باغ دل او فرو میریزند. به بیان دیگر، او میخواهد بگوید که درد و غم عشق تنها مختص او نیست و همه دلها در این حس مشترک هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هجران نمکی سودو به داغ دل ما ریخت
سودای تو آتش ز دماغ دل ما ریخت
هر روغن صافی که به بیهوده فلک سوخت
غم دردی آن را به چراغ دل ما ریخت
رفتیم به سر زود درین محفل مستان
[...]
هر زهر که چشمت به ایاغ دل ما ریخت
الماس شد، از دیدهٔ داغ دل ما ریخت
زلفت به مددکاری آن لب، نمکی چند
با مشک به هم کرد و به داغ دل ما ریخت
دم سردی ایّام چها کرد به حالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.