گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

بیا که نغمه گشایان نفس به نی بستند

پیاله را به لب شیشه های می بستند

دلی که مایهٔ آزادگیست، بی دردان

به ذوق سلطنت روم و ری بستند

فسانه ها که به بازیچه روزگار سرود

کسان به مسند جمشید و تاج کی بستند

بیا به ملک قناعت که دردسر نکشی

ز قصه ها که به همت فروش طی بستند

دلم به فصل خزان زاد و در بهاران مرد

ببین که کی در هستی گشاد و کی بستند

چو یاسمین خود ای باغ وصل خندان باش

که بلبلان تو دست خزان و دی بستند

کلید توبه خریدم برای قفل بهشت

ولی چه سود که دستم به جام می بستند

بگو ز عرفی مجنون به لیلی ای محرم

که بر اسیر تو راه طواف حی بستند