بیا که نغمه گشایان نفس به نی بستند
پیاله را به لب شیشه های می بستند
دلی که مایهٔ آزادگیست، بی دردان
به ذوق سلطنت روم و ری بستند
فسانه ها که به بازیچه روزگار سرود
کسان به مسند جمشید و تاج کی بستند
بیا به ملک قناعت که دردسر نکشی
ز قصه ها که به همت فروش طی بستند
دلم به فصل خزان زاد و در بهاران مرد
ببین که کی در هستی گشاد و کی بستند
چو یاسمین خود ای باغ وصل خندان باش
که بلبلان تو دست خزان و دی بستند
کلید توبه خریدم برای قفل بهشت
ولی چه سود که دستم به جام می بستند
بگو ز عرفی مجنون به لیلی ای محرم
که بر اسیر تو راه طواف حی بستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.