گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

تا چند به زنجیر خرد بند توان بود

بی مستی و آشوب جنون چند توان بود

جامی بکشم، تا به کی از اهل خرابات

شرمنده ز نشکستن سوگند توان بود

بی رنگی و دیوانگئی پیش بگیریم

تا چند خود آرای و خردمند توان بود

در ننگ فرورفتم و زین راحت و آرام

دردی نه، بلایی نه، چنین چند توان بود

گر مژدهٔ الماس دما دم برسانند

صد سال به یک زخم تو خرسند توان بود

یعقوب مده دل به جگر گوشهٔ مردم

تا چند اسیر غم فرزند توان بود