دگر صفیر طبیعت بساز آگاهی
به عالم ملکوت است، محملش راهی
بلی رود به خریداری جواهر قدس
ز بهر تحفهٔ یک دانه گوهر شاهی
طراز دولت جاوید شاهزاده سلیم
که یافت بازوی او صولت یداللهی
ستودهای که به عنوان نامهٔ وصفش
حسود او به تصور نوشته جمجاهی
زهی ضمیر تو پاک از عبور سهو و خطا
چو زمرهٔ ملکوتی ز مخطی و ساهی
به ملک مصلحتاندیشی قضا و قدر
قبول و رد تو احکام آمر و ناهی
حدیث روشنی مهر با ضمیر تو هست
به صدق و کذب چو تمثیلهای افواهی
چو مهر کاهشِ مه را ز رشکِ رای تو دید
به خنده گفت زهی ابلهی و گمراهی
منم فتاده به صد رنج زین حسد در شرم
ترا کسی چه شمارد تو خود چه میکاهی
زمان زمان به مسیحا وجود میسپرم
ز بهر عرضهٔ اندام و چهرهٔ کاهی
چو خلق و رای تو آتشفروز دهر شود
سزد که دود کند عنبری شرر ماهی
دمی که آهوی خلق تو نافه اندازد
هجوم عطسه بگیرد ز ماه تا ماهی
ز حسن عهد تو مشکل که لوح خواب و خیال
شود نگاشته از شکلهای اکراهی
حسود جاه تو در تنگنای غم هر دم
فراقنامه نویسد به مرگ ناگاهی
چو ظل جاه بر ارقام هندسی فکنی
بدون صفر کند پنج فرد پنجاهی
فلک ز سهم تو با روزگار یکرنگ است
چو پاکبازی عنین ز ناتوان باهی
سر دعای مسیحا ز اوج عرش گذشت
وز آستان جلال تو کرد کوتاهی
ز فتنههای زمین و زمان مهیا باد
منافقان ترا برگ سالی و ماهی
ز رفقهای قضا و قدر مهنّا باد
موافقان ترا ساز مالی و جاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرا چو روز بهار ای نگار خرگاهی
بر این غریب نه بر یک نهاد و یک راهی
گهی به لطف چو عیسا مرا کنی فلکی
گهی به قهر چو یوسف کنی مرا چاهی
گهی به بوسه امیرم کنی به راهبری
[...]
هلال ماه صیام از سپهر ناگاهی
بتافت آنک، ربی و ربک اللهی
بسان زورق سیمین میان دریائی
بشکل نعلی زرین فتاده در راهی
چنانکه بردم طاوس نیم دایره
[...]
زهی مسخّر حُکمت ز ماه تا ماهی
شه ستاره سپاه و سپهر درگاهی
چو بندگان، مه و خورشید بر درت شب و روز
نشسته اند به هر خدمتی که در خواهی
تویی که از ره تسبیب، قسط روزی خلق
[...]
همای چتر فلک سای ارسلانشاهی
که باد سایه ی چترش ز ماه تا ماهی
کشید رخت بر این آشیان، ز اوج ظفر
شکار کرده هر اقبال را، که میخواهی
گرفته روی ممالک ز تیغش آرایش
[...]
چه خوش بود که به بالینِ خفته ناگاهی
چو چشم باز گشایم مرا رسد ماهی
فقیر را چه سعادت ورایِ آن باشد
که سر به کنجِ خرابش در آورد شاهی
میانِ ظلمتِ شب نورِ طلعتش باشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.