گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

ز خود گر، دیده بر بندی برآنم کام جان بینی

همان کز اشتیاق دیدنش زاری همان بینی

کسی کز ملک معنی در رسد خود را بوی بنمای

که گر مس وا نمایی کیمیا را ارمغان بینی

زر ناتص عیارت پیش از آن بر کیمیایی زن

که هم زرهم محک را شرمسار از امتحان بینی

تو سلطان غیوری در کمند نفس بدگوهر

بکش زان پیشتر خود را که جور از آسمان بینی

روان از خشم و شهوت در عذاب از بهر تن تا کی

دو گرگ میش پرور را جگر خای شبان بینی

ز نصرت شاد شو ، هر گه غمی برگرد دل گردد

ز غفلت داغ شو ، هر گه که خود را شادمان بینی

طرب را پای برسر زن که جنت را خجل یابی

هوس را دست بر دل نه که دوزخ را تپان بینی

بنزهتگاه معنی میهمان شو تا زاستغنا

مگس را باد زن در دست، بر اطراف خوان بینی

زبان از شکر منعم تا ببندی سوی عرفان شو

که قدر نعمتش پروانه عزل زبان بینی

چنان مشتاق خذلانی که با صد بند و صد زندان

گریزی در شقاوت گر سعادت را ضمان بینی

خرد در آدمی و آنگه توشان قد ورخ سنجی

هما در آشیان وآنگه تو فر آشیان بینی

بخون آلوده دست و تیغ غازی مانده بی تحسین

تو اول زیب اسب و زینت برگستوان بینی

بآب و دانه خو کردی ، بلی هنگام صیادی

چو بر صید افکنی شهباز دل را ماکیان بینی

بطاعت آن زمان ارزنده ای کز لذت طاعت

چو سر در سجده مانی، در جنان خود، راستان بینی

مزن لاف شجاعت ور زنی آنگه که در میدان

عدم شمشیر دل یابی فنا شبدیز جان بینی

اگر خواهی که باشی عیب جو شاگرد همت شو

که نام هر چه بردی عیب آتش بر زبان بینی

بجنت خوانمت نی بهر عشرت بهر آن کآنجا

غذای آتش همت به از کون و مکان بینی

سر روحانیان داری ولی خود را ندیدستی

بخواب خود در آ، تا قبله روحانیان بینی

فساد عالمی می تابد از پیشانی نفست

ببین درآینه تا آتش صد خانمان بینی

مخور غم گر زبال پشه ای کمتر نهد خود را

که چون دم از خرابی ها زند پیل دمان بینی

ز بیرون پنبه نه در گوش و افغان از درون برکش

اگر از نفس واعظ انتعاشی از بیان بینی

غزل پردازم اینک از دو بیت خود دو مصرع را

کنم مطلع که حسن آفتاب از فرقدان بینی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سنایی

دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی

یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

جهانی کاندرو هر دل که یابی پادشا یابی

جهانی کاندرو هر جان که بینی شادمان بینی

درو گر جامه‌ای دوزی ز فضلش آستین یابی

[...]

قوامی رازی

عزیزا چند رنگارنگ این دور جهان بینی

ز دور چرخ در گیتی بهاران و خزان بینی

درین آفت سرا بودن هلاک جان و تن باشد

اگر گوئی به ترک آن نجات جاودان بینی

عروس عز دنیا را طلاقی ده بلا رجعت

[...]

میبدی

بحکمتها قوی پر کن تو مر طاوس عرشی را

که تا زین دامگاه او را نشاط آشیان بینی‌

و گر زی حضرت قدسی خرامان گردی از عزت

ز دار الملک ربانی جنیبتها روان بینی

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
خاقانی

یکی بخرام در بستان که تا سرو روان بینی

دلت بگرفت در خانه برون آتا جهان بینی

چو رفتی سوی بستان‌ها یکی بگذر به گورستان

که گورستان همی گوید بیا تا دوستان بینی

بسی بادام چشمانند به دام مرغ حیرانند

[...]

ابن یمین

بیا تا عشرت آبادی چو خلد جاودان بینی

چه خلد جاودان کین را بسی خوشتر از آن بینی

خرد نپسندد ار خواند کسی خلدش ز بهر آنک

که تا گشتست این پیدا ز شرم آنرا نهان بینی

یکی هم میتوانش گفت خلد از روی اینمعنی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه