بیا که با دلم آن میکند پریشانی
که غمزه تو نکردست با مسلمانی
زدیده رفتی و مردم همان نفس ، فریاد
که بی تو مردم وآنگه چنین بآسانی
کسی که تشنه لب ناز توست میداند
که موج آب حیات است چین پیشانی
نهشت غمزه اسلام دشمنت که دو روز
محبت تو کنم جمع با مسلمانی
ترحمی نکند حسن بر دلم ، گوئی
که در زمانه یوسف نبود زندانی
که گفت مطلع دیگر چنین نیاری گفت
که تازه سازد از این مطلعآفرین خوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شاعری عاشقانه است که به پریشانی دل و غم عشق اشاره دارد. عاشق میگوید که چشمان معشوق به او آسیب رسانده و او با فراق معشوق دچار درد و رنج شده است. او تأکید میکند که کسی که عاشق نازهای معشوق است، میداند که وجود او مانند آب حیات است. عاشق از محبت و غمزههای معشوق سخن میگوید و حسرت میخورد که در زمان یوسف، کسی نبود که به او ترحم کند. شاعر در پایان به این امید اشاره میکند که به زودی با یک مطلع جدید و زیبا، شادابی و زندگی تازهای را تجربه کند.
هوش مصنوعی: بیا که حال دلم را به هم میریزد، حالتی که حتی چشمواره تو نتوانسته با کسی که مؤمن است، ایجاد کند.
هوش مصنوعی: تو با چشمانت رفتی و من در همان لحظه جان دادم، فریاد میزنم که بی تو من جان دادم و اینچنین به سادگی است.
هوش مصنوعی: آن کسی که به عشق و زیبایی تو دل بسته است، به خوبی میداند که وجود تو، مانند موجی از آب حیات، زندگیبخش و پرشور است.
هوش مصنوعی: غمزه و ناز تو، ای کسانی که دشمنی میورزید، باعث میشود دو روز به عشق تو با ایمان و مسلمانی زندگی کنم.
هوش مصنوعی: حسن بر دلم ترحم نمیکند، انگار در زمان یوسف، هیچ زندانی وجود نداشت.
هوش مصنوعی: کسی گفت که برای آغاز دوبارهی کار، کلامی تازه و دلنشینی بیان کن که موجب شادابی و نو شدن شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.