گنجور

 
عنصری

حلقهٔ زلفش به گل بر غالیه دارد همی

گل به بوی غالیه سنبل به بار آرد همی

نیست سنبل کان خط مشکین آن ترک منست

دیده چون آنرا ببیند سنبل انگارد همی

عذر جانست آن رخ و آن غمزگان آزار دل

آن رخان چو عذر خواهد این دل آزارد همی

باغبانند آن دو زلفش ، باغ دو رخسار او

آنک آنک باغبان در باغ گل کارد همی