گنجور

 
عمان سامانی

می دهی ساغر به یاد آن لب میگون مرا

ساقی امشب می کنی تا کی به ساغر خون مرا

مدعی پیوسته گوید عیب او غافل که عشق

چهره لیلی نمود از دیده مجنون مرا

در درون خلوت دل عشق آن زیبا جمال

در نیامد تا نکرد از خویشتن بیرون مرا

صد هزار افسون به کارش کردم و رامم نگشت

تا که رام خویش کرد او با کدام افسون مرا

چشم او آمد به یادم هوشیاران همتی

تا نپندارد ز مستان شحنه بیند چون مرا

چشم بیمارش چنین کرده است بیمارم که نیست

چشم بهبود و تن آسانی ز افلاطون مرا

در بهای بوسه یی عقل و دل و دینم گرفت

باز می گوید که ندهم، کرده ای مغبون مرا

مر مرا مدیون خود کرده است و می داند یقین

کالتفات خواجه نگذارد به کس مدیون مرا

شاه عمرانی علی(ع) آن کاحمد مرسل مدام

گفتی اش هستی تو اندر منزلت هارون مرا

همچو قارون با وجود لطف او خاکم به سر

گر به چشم آید تمام دولت قارون مرا

چون نگشتستم به پیرامون بدخواهان او

درد و غم گشتن نمی آرد به پیرامون مرا

بهر مدح حضرتش «عمان » ز شعر آبدار

چون صدف خاطر پر است از لؤلؤ مکنون مرا

 
 
 
ناصر بخارایی

نرگس مستت نشانده همچو گل در خون مرا

کی رود چون غنچه مهر تو ز دل بیرون مرا

روی خود بر رو نهد، صبح ابد لیلی تو را

بوسه‌ای بر رو زند، روز جزا مجنون مرا

همچو گردونم ز دل بیرون نیاید مهر تو

[...]

محتشم کاشانی

من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا

ورنه شهبازی ز چنگت می‌کشد بیرون مرا

زود می‌بینی رگ جانم به چنگ دیگری

گر نوازش می‌کنی زین پس به این قانون مرا

آن که دی بر من کشید از غمزه صد شمشیر تیز

[...]

صائب تبریزی

در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا

شست یاد کوثر از دل آن لب میگون مرا

از تماشای رخش چون چشم بردارم، که هست

چهره گلرنگ او گیرنده تر از خون مرا

خط آزادی طمع زان روی نوخط داشتم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

وهم راحت صید الفت‌کرد مجنون مرا

مشق تمکین لفظ‌گردانید مضمون مرا

گریه توفان‌کرد چندانی‌که دل هم آب شد

موج سیل آخر به دریا برد هامون مرا

داده‌ام ازکف عنان و سخت حیرانم‌که باز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه