دردا که درد ما به دوایی نمیرسد
وین کار ما به برگ و نوایی نمیرسد
در کاروان غم چو جرس ناله میکنم
در گوش ما چو بانگدرایی نمیرسد
راهی که میرویم به پایان نمیبریم
جهدی که میکنیم به جایی نمیرسد
این پای خسته جز ره حرمان نمیرود
وین دست بسته جز به دعایی نمیرسد
بر ما ز عشق قامت و بالاش یک نفس
ممکن نمیشود که بلایی نمیرسد
هرگز دمی به گوش گدایان کوی عشق
از خوان پادشاه صلایی نمیرسد
گفتم گدای کوی توام گفت ای عبید
سلطانی این چنین به گدایی نمیرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساس ناامیدی و بینتیجه بودن تلاشها و دردهای خود میپردازد. او میگوید که دردشان به دارویی نمیرسد و کارهایشان به نتیجهای نمیانجامد. در میان غم و درد، صداهایی که میزنند به جایی نمیرسد و تلاشهایشان به مقصود نهایی نمیرسد. او همچنین به تصویر کشیده که دستی بسته و پای خسته جز به دعا و آرزو نمیتواند برود. نهایتاً، گوینده در موقعیت گدایی در کوی عشق خود را معرفی میکند و به ناامیدی از رسیدن به ثروت و مقام واقعی اشاره میکند. به طور کلی، شعر احساس یأس و غم را به خوبی منتقل میکند.
هوش مصنوعی: آه که درد ما به درمان نمیرسد و کار ما به چارهای نمیانجامد.
هوش مصنوعی: در جمع غم و اندوه مانند صدای جرس ناله و زاری میکنم، اما در میان ما صدای بانگ دراویی به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: مسیری که در آن قدم میزنیم به انتها نمیرسد و تلاشی که انجام میدهیم به نتیجهای نمیانجامد.
هوش مصنوعی: این پاهای خسته دیگر به جز راه ناامیدی نمیروند و این دستان بسته تنها به دعا و درخواست نمیرسند.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی او به قدری برای ما اهمیت دارد که حتی یک لحظه بیداری از آن را نمیتوانیم تحمل کنیم، چرا که بیدار شدن از این حالت باعث میشود مشکل یا مصیبتی به سراغ ما بیاید.
هوش مصنوعی: هرگز در کوی عشق، صدای نوازشی از جانب پادشاه به گوش گدایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: گفتم من گدای کوی تو هستم، او گفت: ای عبید، کسی که به این حال و احوال باشد به مقام گدایی نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل آمد و ز دوست صبایی نمیرسد
ز باغ وصل مهرگیایی نمیرسد
هنگام برگ ریز حیاتم شد و هنوز
زان نوبهار حسن صبایی نمیرسد
ما با سموم بادیه هجر هم خوشیم
[...]
دارم امید وصل و به جایی نمیرسد
واین درد بیدوا به دوایی نمیرسد
از پایبوس وصل تو دوریم چاره نیست
ما را که دست جز به دعایی نمیرسد
قدّش بلای ما و ز بالاش بر دلم
[...]
تا هر زمان ز عشق نوایی نمیرسد
جان فگار من بنوایی نمیرسد
خواهم که ناله ای برسانم بگوش یار
از ضعف چون کنم که بجایی نمیرسد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.