گل آمد و ز دوست صبایی نمیرسد
ز باغ وصل مهرگیایی نمیرسد
هنگام برگ ریز حیاتم شد و هنوز
زان نوبهار حسن صبایی نمیرسد
ما با سموم بادیه هجر هم خوشیم
گر زان شکوفه بوی وفایی نمیرسد
من چون زیم که هیچ شبی نیست کاین طرف
زان غمزه کاروان بلایی نمیرسد
سلطان به خواب ناز چه آگه ز خلق، چون
در گوش او فغان گدایی نمیرسد
در گنج غیب نقد تمنا بسیست، لیک
ما را به چرخ دست دعایی نمیرسد
درد ترا حیات ابد باد در دلم
کان هم دواست، گرچه دوایی نمیرسد
کوشم که سر نهم به درت، لیک چون کنم
مردم به جهد خویش به جایی نمیرسد
گر خسروا، به وصل سزا نیستی، مرنج
ملک سران به بیسر و پایی نمیرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از فقدان عشق و دوری از محبوب شکایت میکند و میگوید که در دوران سختی قرار دارد. او به طبیعیات همچون برگریزی و آمدن بهار اشاره میکند و حس تنهایی و ناامیدی را بیان میکند. شاعر همچنین به درد عاشقانهاش و عدم دستیابی به عشق و محبت مورد نظرش اشاره کرده و میگوید که تلاشهایش برای رسیدن به محبوب بینتیجه مانده است. در نهایت، او به ناامیدی خود از دریافت محبت و ارتباط با محبوب میپردازد و میگوید که حتی در درخواست کمک و دعا نیز به جایی نمیرسد.
هوش مصنوعی: گل آمده است، اما از طرف دوست خبری نمیشود و از باغ وصال نیز خبری از گلهای زیبا نمیرسد.
هوش مصنوعی: در زمان ریزش برگها، زندگی من به پایان میرسد و هنوز از آن فصل بهار زیبایی خبری نیست.
هوش مصنوعی: ما در دوری و جدایی راحتیم و احساس خوبی داریم، حتی اگر بوی وفا و محبت از شکوفهها به ما نرسد.
هوش مصنوعی: من مانند باغی هستم که هیچ شب آرامش ندارد، زیرا از آن سوی، عشق و زیبایی نمیرسد و تنها غم و درد را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: سلطان در خواب شیرین و آرامی است و از حال مردم بیخبر است، زیرا اگر صدای فریاد فقرای گدا به گوش او برسد، احتمالاً بیدار میشود.
هوش مصنوعی: در دنیای پنهان و ناچیز، خواستههای زیادی وجود دارد، اما ما به دلیل عدم توجه به آسمان، به دعای خاصی دسترسی نداریم.
هوش مصنوعی: درد تو برای من مانند زندگی جاودانه است، زیرا در عمق قلبم میدانم که این درد خود درمانی است، هرچند که هیچ دارویی برای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تلاشم این است که خود را به در خانهات برسانم، اما با وجود تلاشام، مردم و زحماتم به جایی نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر تو شایسته وصل نیستی، نگران نباش، زیرا هیچکس به مقام و قدرت بدون تشخیص و شایستگی واقعی دست نمییابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردا که درد ما به دوایی نمیرسد
وین کار ما به برگ و نوایی نمیرسد
در کاروان غم چو جرس ناله میکنم
در گوش ما چو بانگدرایی نمیرسد
راهی که میرویم به پایان نمیبریم
[...]
دارم امید وصل و به جایی نمیرسد
واین درد بیدوا به دوایی نمیرسد
از پایبوس وصل تو دوریم چاره نیست
ما را که دست جز به دعایی نمیرسد
قدّش بلای ما و ز بالاش بر دلم
[...]
تا هر زمان ز عشق نوایی نمیرسد
جان فگار من بنوایی نمیرسد
خواهم که ناله ای برسانم بگوش یار
از ضعف چون کنم که بجایی نمیرسد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.