دارم بتی به چهرهٔ صد ماه و آفتاب
نازکتر از گلِ تر و خوشبوتر از گلاب
رعناتر از شمایلِ نسرین میان باغ
نازندهتر ز سرو سهی بر کنار آب
در تابِ حیرت از رخِ او در چمن سمن
در خوی خجلت از تب او در قدح شراب
شکلی و صد ملاحت و رویی و صد جمال
چشمی و صد کرشمه و لعلی و صد عتاب
خورشید در نقابِ خجالت نهان شود
از روی جانفزاش اگر بر فتد نقاب
در حلقههای زلفش جانهای ما اسیر
از چشمهای مستش دلهای ما کباب
فریاد از آن دو سنبل مشکین تابدار
زنهار از آن دو نرگس جادوی نیمخواب
هرگه که زانویی زند و بادهای دهد
من جان به باد بر دهم آن لحظه چون حباب
روزی که با من است من آن روز چون عبید
از عیش بهرهمندم و از عمر کامیاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف معشوق خود پرداخته و او را با زیباییهای خیرهکنندهای توصیف میکند. معشوقی که چهرهاش همچون خورشید و ماه است و زیباییاش از گل و گلاب و نسرین فراتر است. شاعر از احساسی آمیخته با حیرت و عشق صحبت میکند، و به زیباییهای او و تاثیری که بر روی دلها دارد اشاره میکند. همچنین، او از لحظات خاصی یاد میکند که در کنار معشوقش بوده و در آن لحظات، زندگی و لذت را تمام و کمال حس کرده است. در نهایت، شاعر میگوید که وقتی معشوق با اوست، او از زندگی و خوشیها بهرهمند است.
هوش مصنوعی: من معشوقی دارم که چهرهاش زیباتر از صد ماه و خورشید است و نازکیاش از گل تازه بیشتر و عطرش از گلاب هم دلپذیرتر است.
هوش مصنوعی: زیباییهای چهره و ظاهرت چون گل نسرین در باغ دلرباتر از قامت بلند سرو است که در کنار آب ایستاده است.
هوش مصنوعی: در گیجی و حیرت از زیبایی او در گلزار، و در خجالت از احساس عشق او در میخانه.
هوش مصنوعی: شکلی زیبا و چهرهای دلربا، با نگاههایی پر از زیبایی و هزاران ناز و کرشمه، و همچنین با زبانی شیرین و نرم، که هر بار با ناز و عتاب خاصی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر شرم و خجالت، خود را پشت پردهای پنهان میکند، اگر که پوششی بر چهرهاش بیفتد، باعث میشود که زیبایی و روشنی جانافزایش کمتر دیده شود.
هوش مصنوعی: در پیچ و تاب موهای او، جانهای ما گرفتار شده و چشمهای سرخوشش دلهای ما را به آتش کشیده است.
هوش مصنوعی: آه از آن دو گل سیاه و زیبا، مراقب باشید از آن دو گل نرگس جادویی که در خواب و بیداری هستند.
هوش مصنوعی: هر بار که او زانو میزند و نوشیدنی به من میدهد، جانم را به باد میدهم؛ آن لحظه را مثل حبابی میدانم که به سرعت از بین میرود.
هوش مصنوعی: آن روزی که تو با منی، من مانند عبید از شادی و خوشی بهرهمندم و از عمرم لذت میبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.