گنجور

 
نورعلیشاه

تا گمان پاو سر کردیم ما

پاو سر وقف سفر کردیم ما

در طریق عشق بنهادیم پا

عاشقانه ترک سر کردیم ما

خشک لب رفتیم در هر محفلی

کام جان از باده تر کردیم ما

کام جان از لعل آن شیرین وشی

خسروانه پر شکر کردیم ما

هرکجا دیدیم نیکو قامتی

دست با او در کمر کردیم ما

غوطه ها خوردیم در دریای عشق

عالمی را پرگهر کردیم ما

در بیابانیکه پایانی نداشت

هر زمان نوعی بسر کردیم ما

عاقبت نور علی شد یار ما

یار منظور نظر کردیم ما