بیرون نکنی تا ز سر این کبر و منی را
دیدار نه بینی رخ یار یمنی را
تا جلوه دهد چهره زیبا خود آن یار
بزدای ز آئینه دل زنک منی را
برقامت جان جامه هستی نزده چاک
بیهوده بود جیب دریدن کفنی را
ز دیار مگر شانه بر آن زلف معنبر
کز وی شنوم نکهت مشک ختنی را
در خلوت دل قامت دلدار خرامان
خاطر ندهم جلوه سرو چمنی را
دل دید چه پا بست سر کوی توام گفت
در کعبه که دیده است مقید و ثنی را
خوش آنکه چو نور علیش دیده بود جا
مست می اسرار اویس قرنی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در پیرهن ای ماه نهفتی بدنی را
و آکندهای ای سرو به گل پیرهنی را
جز سیم بناگوش تو در زلف معنبر
پرورده مگر سایه سنبل سمنی را؟
نفروزد اگر پرتو روی تو به گلشن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.