گنجور

 
نورعلیشاه

سخنی از لب آن یار بگویم یا نه

رمزی از مخزن اسرار بگویم یا نه

تا نروید بچمن سرو نبالد بر خویش

حالتی زان قد و رفتار بگویم یا نه

تا زمهتاب و زخورشید رود نور و صفا

شمه زان گل رخسار بگویم یا نه

راز عشقت که پس پرده دل هست نهان

با دف و نی سر بازار بگویم یا نه

چندی از خرقه و تسبیح سخن میگفتم

بعد از آن از بت و زنار بگویم یا نه

تا دهد نور علی مژده بجان افشانی

خبری ز آمدن یار بگویم یا نه