صبحست ساقی خیز و ده آن ساغر دوشینه را
کز زنگ غم چون آینه سازد مصفی سینه را
برقع بماهت تا بچند از زلف مشکین افکنی
در زنک مپسند اینقدر ای سنگدل آیینه را
در کنج سینه تا بکی گنجی تو پنهان میکنی
بشکن طلسم و باز کن باری در گنجینه را
تا سازدم یکباره تن آواره زین دیر کهن
خیز و بجامم در فکن آن باده دیرینه را
افتادم از افسردگی آن آب آتش طبع کو
تا خیزم و سوزم ببر این خرقه پشمینه را
زاهد بیا چون عاشقان بر جامه جان چاکزن
تا چند دوزی از ریا بر پاره تن پینه را
تا بید نوری از علی شد خلوت اعیان جلی
روزی که کردی منجلی از جیب غیب آئینه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است به دل بستن به عشق و زندگی، با تأکید بر لزوم رهایی از غم و افسردگی. شاعر از ساقی میخواهد که ساغر بادهای خوب و خالص را به او بدهد تا روحش را تازه کند. او همچنین از معشوق میخواهد که زلفهایش را مشکیتر قدری به نمایش بگذارد و به سنگدلی پایان دهد. شاعر به گنجینهای در دلش اشاره میکند که پنهان مانده و از زاهد میخواهد که به جای ریا، مانند عاشقان به عشق بپردازد. کل شعر بر محوریت عشق و رهایی از قیدهای دنیوی و ریاکاری میچرخد و به نوعی خواستار تجدید حیات روحانی و معنوی است.
هوش مصنوعی: صبح شده است، ای ساقی! بر خیز و آن جامی که دیشب نوشیدیم را به من بده. این جام به مانند آینهای است که غم را از دل پاک میکند و آن را شفاف میسازد.
هوش مصنوعی: به زیبایی تو همچون برقع میماند و تا چه زمانی میخواهی موهای مشکیات را در آغوش این دختر بیندازی؟ چقدر بیرحمی که آیینه را اینقدر بینوا میکنی!
هوش مصنوعی: در دل خود چه گنج ارزشمندی را نهفتهای که تا کی میخواهی آن را مخفی کنی؟ زمان آن رسیده که این راز را بشکنی و در گنجینهات را بگشایی.
هوش مصنوعی: میخواهم به طور ناگهانی از این مکان قدیمی و خستهکننده دور شوم و در杯 خود آن شراب قدیمی را بریزم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از حالتی از افسردگی و کسالت سخن میگوید که او را به زمین انداخته است. او به یاد آتش طبع و انرژی درون خویش میافتد و درخواست میکند که از این حالت بیرون بیاید و با شعلهور شدن، خرقه پشمین (نماد دنیوی یا دینی) را کنار بگذارد. این بیان نشاندهنده تمایل او به از سرگیری زندگی پرشور و حالتی از تلاش و انگیزه است.
هوش مصنوعی: ای زاهد، بیا مانند عاشقان با دل و جان زندگی کن و از ظاهرپرستی و ریا دوری کن، که تا کی میخواهی زخمهای درونت را با ظاهر فریبنده بپوشانی؟
هوش مصنوعی: در روزی که نور علی به دنیا تابید و عالم روشن شد، تو از دل غیب، آینهای را به ظهور آوردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.