گنجور

 
نورعلیشاه

چرا باشم دلا ناکام امروز

که مهرم رخ نمود از بام امروز

فشاندم بس ز دیده دانه اشک

همائی آمدم در دام امروز

دلم آرام از آن دارد که دارد

دلا رامم بدل آرام امروز

نگاه او که وحشی غزالیست

بصحرای دلم شد رام امروز

بیاد گلرخی بر طرف گلشن

بنوشم باده گل فام امروز

بیا ساقی بیارا بزم هستی

که رستم از غم ایام امروز

بیاور راح روح افزا که نبود

امید زندگی تا شام امروز

چه میجوئی نشان و نام از من

مجو از من نشان و نام امروز

بجز نور علی برمسند جم

کرا بر دست باشد جام امروز