کس در دل من ره بجز آن دیار ندارد
جز یار در اینخانه کسی بار ندارد
آنرا که دل و دیده بود جلوه گه یار
در سر هوس صحبت اغیار ندارد
مردانه نهاد آنکه در ره عشقش
چون من خبری از سرو دستار ندارد
زاهد که بپرورده خزف در صدف دل
گویا خبر از گوهر شهوار ندارد
دارد بسر آن کو هوس چشمه حیوان
جز با لب لعل تو سرو کار ندارد
حسنت که بود زیب بساط مه و خورشید
مفروش بجائی که خریدار ندارد
نور علیش هست در آئینه فروزان
هر کس که بدل ظلمت زنگار ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.