گنجور

 
نورعلیشاه

ساقی ز روی دختر رز پرده باز کرد

آهنگ عیش با صنم پرده باز کرد

مینای حسن پر بودش از شراب ناز

چندان که می به ساغر اهل نیاز کرد

مطرب به دل‌نوازی عشاق بی‌نوا

هر دم نوای دلکشی از پرده ساز کرد

صوفی که نقص باده همی گفت بر دوام

گردن به سوی جام چه مینا دراز کرد

راز نهانیش نکند چرخ برملا

هر کس که پرده‌داری ارباب راز کرد

سلطان غزنوی که هزاران غلام داشت

عشقش به روی هندوی خال ایاز کرد

جان‌های پاک خاک شدش در ره نیاز

هرسو که سرو ناز من آغاز ناز کرد

آمد شبی به کلبهٔ احزان ما شهی

ما را ز یمن مقدم خود سرفراز کرد

نور علی که مهر سپهر حقیقت است

مستغنی‌ام ز پرتو شمع مجاز کرد