لب گلبرگ تو کش جان ز تکلم ریزد
غنچه را خون بدل از رشک تبسم ریزد
جز می لعل تو جانرا نکند دفع خمار
ساقی انگور بهشت از همه در خم ریزد
محفل آرای که شد ماه من امشب که زرشک
اشک حسرت برخ از دیده انجم ریزد
سینه آماجگه تیر کمان ابروئیست
که ز تیر مژه خون دل مردم ریزد
یارب آن کوچه رفیعست کز اندیشه آن
بال فکرت همه از مرغ توهم ریزد
کی بپای خرد این راه شود طی که درآن
توسن عشق بهر گام تو صد سم ریزد
کسیت جز نور علی آنکه بهنگام کلام
بحرهای گهر از درج تکلم ریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی از لب-گهرِ آن مست تکلم ریزد
این نمک چند به ریش دل مردم ریزد
طرفه حالی است که دارد اثر زهر ستم
جرعهٔ لطف که در جام ترحم ریزد
مُردم از دُرد-سر و صاف نشد، کو ساقی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.