ای عشق میتوانی بر کلّ و جزوِ ما زن
حاجاتِ ما روا کن فالی برین دعا زن
هم تو بنا نهادی هم تو تمام گردان
پس چون تمام کردی بر بدوِ انتها زن
ساقی ز پای منشین جامی به دستِ ما ده
ز آبِ حیات آتش در کلّههایِ ما زن
چون باده در قنینه یعنی در آبگینه
از ما ببر غمِ دل با ما دمِ صفا زن
رطلی گران به ما ده دوری سبک بگردان
تا چرخ کج نگردد بانگی بر استوا زن
باری هوایِ ما کن ما را ز ما جدا کن
وآنگه به کینِ کینه بر بُن گهِ هوا زن
دعویِ استقامت با نفس منقطع کن
مسمارِ صلح از آن پس بر نعل ماجرا زن
از شش جهات بگذر با کاینات منگر
بر چاسویِ وحدت لبّیکِ بیریا زن
از صدمهی زلازل بر هم فکن جهان را
مغزِ زمین برآور بر تارکِ سما زن
جامِ وصال خواهی میکش خمارِ هجران
دست از مراد بگسل در دامنِ وفا زن
گر بایدت نزاری کز خود خلاص یابی
ناقوسبینوایی بر بامِ انزوا زن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نالد ابوالثلاثین از جور ام مازن
نالیدن وزیران از گوشمال خازن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.