گر هیچ عشقت از در ناگه در آید ای جان
وز من مرا به یک ره اندر باید ای جان
دست مراد بردم خود با عدم سپردم
رفتن به راه وحدت با خود نشاید ای جان
گه گه چه باشد آخر گر صیقلی به رحمت
زآیینه ی وجودم زنگی زداید ای جان
بنواز جان ما را یک ره به لطف شیرین
ور نیز تلخ گویی جان می فزاید ای جان
با ما رقیب کویت صد گونه کینه دارد
نبود عجب ز عقرب گر می گزاید ای جان
چشمت به یک کرشمه گر بایدش هم این جا
باب بهشت سرمد بر ما گشاید ای جان
در گل ستان عشقت چون بلبلان نزاری
بر شاخسار شوقت خوش می سراید ای جان
وردش همین که آخر هم تو تمام گردان
از ما و خدمت ما چیزی نباید ای جان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.