ساقی فدای جان تو بادا هزار جان
بر نیم جان تشنه ی ما زن بیار جان
مستغرق محیط خیالیم و کس نبرد
زین بحر جز به کشتی می برکنار جان
یار آن بود که چون دم اخلاص زد به صدق
در دوستی دریغ ندارد ز یار جان
خود مستعد بود به وفا هم چو یار دوست
خود معتقد کند چو در افتد نثار جان
جامی به کف گرفته و جانی فدای دوست
جز بهر دوست باز نیاید به کار جان
کو مجلسی که نبودش اغیار در کنار
تا در میان نهیم به شکرانه وار جان
ساغر بیار ساقی و گو زود نوش کن
بر باد و خاک و آب و هوای نهار جان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.