بوی بهار آمده ست و وقت گل ستان
باد خزان رفت و فتنه های زمستان
باغ و چمن از نسیم گل شده بویا
سرو سهی سایه اوفکنده به بستان
روی زمین از بهار غنچه گرفته ست
سوی چنار آمده ست بلبل دستان
وقت نشاط است و خرّمی و جوانی
بی خبران غافل اند خفته چو مستان
جام و صراحی بَرَد به سایه گل بن
مجمع آزادگان و باده پرستان
مطرب و ساقی ز باده خرّم و سرخوش
خوش نظران در کنارشان شده سستان
عهد چنان کرده ام که باز نگردم
باقی پیمان ما که بود شکست آن
یک دم عمرم اگرچه بی تو سرآید
بر دل من روز نیست آن که شب است آن
خیز نزاری ز نیستی به در آ تو
دست فرو کن بگیر دامن هستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای رخ تو قبلهٔ خورشید پرستان
پرتو روی چو مهت شمع شبستان
تشنه به خون من بیچارهٔ مسکین
سنبل سیراب تو برطرف گلستان
با گل رویت چه زند لاله و نسرین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.